مشکلاتی برای پرواز

ساخت وبلاگ

تابستان 98 را به سبکی جدید شروع کردیم، ما بودیم و طراوت رنگ ها و خورشیدی که به ما انرژی و توانی نو و تازه می بخشید. تمام آنچه اینجا می بینید گزارشی از فعالیت گروه ما در تابستان 98 و بازخوردهای آن در دبستان کوچکِ شهرستان رامسر است.

مشکلاتی برای پرواز...
ما را در سایت مشکلاتی برای پرواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9blueteacher7 بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 11 اسفند 1398 ساعت: 2:41

خانم مدیر این متن جان اشتاین بک را فرستاد : " کفشی که برای پای تو مناسب است/ شاید/ پای دیگری را زخم کند/ اشتباه است که عقاید و راه و روش خود را برای دیگران مناسب بدانیم/ آنچه در ذهن تو می گذرد اصل مطلق نیست."  ما چندین دقیقه در مورد این حرف زدیم که پس ما معلم ها  چه کنیم؟  اینجا می خواهم بخشی از کاری که اکثر ما انج مشکلاتی برای پرواز...ادامه مطلب
ما را در سایت مشکلاتی برای پرواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9blueteacher7 بازدید : 47 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 1:26

از مدرسه به محبت دانش آموزان دل بسته ام و همین دنیایی از شادی را به قلبم حواله می کند.

مشکلاتی برای پرواز...
ما را در سایت مشکلاتی برای پرواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9blueteacher7 بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 12:57

یکی از ویژگی های نو معلم بودن چنین است که دم به دقیقه دلت برای دانش آموزانی که از سر و کولت بالا بروند تنگ می شود. ( البته خیلی وقتها هم از دستشان حرص می خوری ولی باز برای بازیگوشیِ ناتمامشان دلتنگ می شوی.)
مشکلاتی برای پرواز...
ما را در سایت مشکلاتی برای پرواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9blueteacher7 بازدید : 60 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 12:57

 با همان مانتوی زشت و بد رنگِ دوره اول متوسطه اش روبرویم نشسته بود . نمی خواستم شروع کنم به حرف زدن. ذهنم خسته بود و سعی می کردم همین ذهن خسته را متوجه کتابی که می خواندم کنم تا به قولی از شرایط خوب استفاده کرده باشم. اما سکوت بینمان آنقدر سنگین شد که تاب نیاوردم و اولین سوال را پرسیدم. "معلم علوم تون کیه؟" بعد باز سکوت کردم. دیدم اینطور نمی شود. هم دخترک حوصله اش سر رفته، هم خودم حال ندارم بروم کتابخانه و یکی از کتابهایی که چندی قبل خواندم و بدرد سنش می خورد برایش بیاورم تا این یکی دو ساعتی که کنار من است سرگرم شود. تصمیم گرفتم کمی از دنیای نوجوانِ 13 ساله سَر در بیاورم پس صحبت را با پرسیدن نامِ بقیه ی معلمهایشان شروع کردم تا رسیدیم به درسِ "تفکر سبک زندگی". درسی که در دوره ما نام دیگری داشت. و محتوایش بینهایت خشک و کسل کننده بود. حالا با کنار هم قرار گرفتن "تفکر" و "سبک زندگی" درس بهتری از کار در آمده بود؟ سعی کردم از چند و چونش باخبر شوم. پس سوالاتم حول محور همین درس چرخید.  از دخترک - که حتی اسمش را نمی دانم- پرسیدم ( ادامه اش را در قالب مکالمه می نویسم) + بنظر درس جالبی میاد، یعنی تو کلاس می شینین صحبت می کنین؟ - نه، وقت صحبت نداریم. + عه، خب پس چیکار می کنین که بشه تفکر کردن؟ - خانم معلم درس می ده ما گوش می دیم. + چی درس میده؟ از رو کتاب؟ - آره یه کتاب و یه مجله در مورد حجاب. مشکلاتی برای پرواز...ادامه مطلب
ما را در سایت مشکلاتی برای پرواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9blueteacher7 بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 12:57

نوشته : از طرف همه ی بچه های کلاس به خانم کاظمی عزیز  پ.ن: دانش آموزانم در نقاشی هایشان به زبان بی زبانی می گویند که تو را به خدا اینقدر مانتوهای رسمی نپوشید و تیپ رسمی نزنید. ما دامنهای بلند و لبخندهای رنگی تر دوست داریم.  پ.ن: اینبار بجای املای پای تخته ای، نقاشی پای تخته ای کشیدند. مشکلاتی برای پرواز...ادامه مطلب
ما را در سایت مشکلاتی برای پرواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9blueteacher7 بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 12:57

بازخوردها برای ما معلم هاست؟ تنها ما هستیم که کارنامه های طولانیِ توصیفی می نویسیم و کلماتی را بارها و بارها تکرار می کنیم تا باورمان شود دانش آموزانی داریم که واقعا هر روز بیشتر از روز قبل تلاش می کنند. تنها ما هستیم که گاهی چنان در "خ خ" ها غرق می شویم که تا مدتها به تمامی اتفاقات عادی زندگی و عملکرد خود و نزدیکانمان با چهار معیارِ "خیلی خوب" ، "خوب"، " قابل قبول"، " نیاز به تلاش بیشتر" نگاه می کنیم و ارزش گزاری می کنیم؟به گمان منکه اینطور نیست. ما معلمها دائم در معرض بازخوردهای پنهانی دانش آموزانمان هستیم. آنها در ذهنشان و براساس گویه هایی که ما مدام در دفترها و پای امتحاناتشان می نویسیم ما را ارزیابی می کنند. حال این ما هستیم که می توانیم در این ارزیابی به دانش آموزانمان صبر یا قضاوتِ زودهنگام را بیاموزیم. روزهای قبل از شروع سال تحصیلی که در حال بررسی پرونده ها هستیم، روزهای نخستِ مهرماه که با برخوردهای اولیه ی دانش آموزان به راحتی برچسب می زنیم، یا برخوردهایی که از باورِ ذهنی مان بر می خیزند؛ تمامی اینها به دانش آموزمان یاد می دهند که قضاوت را -به عنوان اولین راهِ باورِ ذهنی- قبول کنند. در مواجه با اشخاص رویشان برچسب بگذارند، خواه این برچسب "خیلی خوب" خواه "نیاز به تلاش بیشتر" باشد. اما اگر مکث کنیم چه می شود؟ اگر بگذاریم در مورد خودشان و دوستانشان طور دیگری بیندیشند، اگر برچس مشکلاتی برای پرواز...ادامه مطلب
ما را در سایت مشکلاتی برای پرواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9blueteacher7 بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 19:55

قانون دوچرخه سواری چنین است: به دوردست چشم بدوز و با سرعتی مناسب رکاب بزن تا تعادلت را حفظ کنی. اگر چشممان به فرمان دوچرخه باشد خیلی زود به مانعی برخورد می کنیم و  تَخ ... روی زمین می افتیم. اگر خیلی آرام رکاب بزنیم، هر لحظه به چپ و راست مایل می شویم و در نهایت تَخ... زمین می خوریم. تمام دیشب به این فکر می کردم که گاهی معلمی شبیه به دوچرخه سواری می شود. ما افرادی هستیم که می خواهیم از مسیر لذت ببریم اما گاهی نیروهایی از دو طرف ما را به سمت زمین می کشند. اولیای ناراضی و کم پیدا، محتوایِ دانشی و دور از مهارت، دانش آموزان بی انگیزه از سالهای درس خواندن در محیط های خموده و در نهایت کاغذ بازی های بسیار که هر روز از ما مدرک جدید و امتحان اینترنتی جدید می خواهند! ما معلمان - اگر من که سه ماه و نیم است وارد این عرصه شده ام بتوانم خود را معلم بدانم و بنویسم "ما"- می خواهیم در مسیر باشیم، پس در برابر نیروهایی که از چپ و راست ما را می کِشَند پا کُند می کنیم و فاجعه درست همینجا اتفاق می افتد. قانون حفظ تعادل در دوچرخه سواری، پرهیز از کند کردن رکاب زدن است. پا که کُند شود اجبارا ما بر زمینِ ناصافی می افتیم که سعی می کردیم با هر مشقتی شده روی آن رکاب بزنیم و مسیر را به خوبی طی کنیم و لذت ببریم. معلمی چطور است؟ ما دوچرخه ای در اختیار داریم و ذوقی که مجابمان می کند دوچرخه سواری، سرعت و در مسیر بود مشکلاتی برای پرواز...ادامه مطلب
ما را در سایت مشکلاتی برای پرواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9blueteacher7 بازدید : 44 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 0:16

 " خوشبحال دانش آموزهات که همچین معلم اپن مایند و کتابخونی دارند." این جمله را هم اتاقیِ خوابگاهم، بعد ازینکه به او گفتم چهارتا از کتابهای عباس معروفی را خوانده ام و حالا می خواهم پنجمی را بخوانم گفت. شاید فکر کنید خوشم آمد و کیفور شدم. اما نه. قضیه کمی متفاوت است. از وقتی به دانش آموزانم گفته ام کتاب بخوانید و بسیار بخوانید. از وقتی کمی بیشتر از معلمهای دیگرشان، دوستشان داشتم و با آنها صمیمی شدم و گذاشتم در آغوشم بگیرند، دانش آموزانم جرأت کردند و برایم نوشتند. مرجان از حجم زیادِ کتابهایی می گوید که خوانده یا قرار است بخواند. منهم به اصطلاح معلم کتابخوانِ مرجان هستم که بسیاری از کتابهایی که در دست دارد نخوانده ام. معصومه سؤالاتی می آورد که می توانم جوابشان را بدست آورم اما گاهی نمی دانم چطور برای بچه ها مفهوم تفریقِ اعداد منفی را توضیح دهم تا خوب متوجه شوند. محیا برایم از ستاره ها، جهان و فضا مطلب می فرستد و من جز نگاه چیزی برایش ندارم.منکه روزگاری فکر می کردم معلمی از عهده ام برنمی آید و روی شانه هایم سنگینی می کند و نهایتا زمینم می زند، حالا با دانش آموزانی زندگی می کنم که برای آموختن، جستجو کردن و پرذوق بودن تشویقم می کنند. دانش آموزانی که درحین جهت دهی هایی که برایشان در نظر می گیرم روزها و حال و قرارم را جهت می دهند. شاید تفاوتِ کوچکِ من با بعضی از معلم ها همین باشد. همین شوق مشکلاتی برای پرواز...ادامه مطلب
ما را در سایت مشکلاتی برای پرواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9blueteacher7 بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:46

یک) فاطمه گریه می کند چراکه ستایش با او بازی نمیکند. سارا، مبینا، فاطمه ی دیگر، بهاره، الهه (دوقلوها)، هستی هم به همین علت گریه می کنند. ستایش کسی است که هفته اول پیشم آمد و گفت نمی داند چرا کسی با او دوست نمی شود. حالا ستایش به اندازه دانش آموزانِ یک کلاس دوست دارد اما جز با مبینا با کسی بازی نمی کند. چرا؟ نمیدانم. فاطمه زنگ تفریح می آید پیشم که ستایش به او گفته این هفته نوبت بازی کردن با او نیست، برود هفته ی بعد بیاید. نمی دانم باید دستش را بگیرم و ببرم پیش ستایش تا با هم بازی کنند یا نه. اما راه دیگری را انتخاب می کنم. زانو می زنم تا هم قد فاطمه شوم، دستم را روی شانه اش می گذارم و به او می گویم طوری باشد که نیازی به ستایش نداشته باشد. بازی های بسازد که ستایش بلد نیست و کاری کند دوستانش دلشان بخواهد با او بازی کنند و به سمتش بیایند. گفتم نیازی نیست همیشه دنبال ستایش باشد. خوب است باهم بازی کنند اما بهتر است که خودش بازی های بیشتری در دست داشته باشد و دوستان جدیدی برای خود پیدا کند. به ظاهر فاطمه قبول کرد، گریه نکرد و زنگ نقاشی برایم نقاشی هایی پر از داستان نوشت. ( من از نقاشی هایی که داستان دارند شدیدا استقبال می کنم. بسکه خلاق و عالی هستند. حالا اگر درست رنگ نشده باشند یا کج و معوج باشند اصلا برایم مهم نیست. کافی ست دانش آموزم با قوه تخیلش نقاشی کند.) دو) فاطمه ( یک فاطمه ی دیگ مشکلاتی برای پرواز...ادامه مطلب
ما را در سایت مشکلاتی برای پرواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9blueteacher7 بازدید : 40 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:46